کتاب خلاصه اصل کوکی فورچون
کتاب خلاصه اصل کوکی فورچون
15 دقیقه خواندن ⌚
خلاصه سریع: «اصل کوکی فورچون» با مثالهای فراوان نشان میدهد که در دنیای تجارت امروز، بسیار مهمتر از اینکه چقدر خوب هستید، خوب بودن است. شما داستان خود را تعریف می کنید—و سپس چارچوبی متشکل از بیست کلید ارائه می دهید تا به شما کمک کند داستان برند خود را از درون به بیرون بگویید.
چه کسی باید “اصل کوکی فورچون” را بخواند؟ و چرا؟
ست گودین میگوید: «این باید کتاب بعدی باشد که میخوانید. فوری، اهرمی و مفید، کسب و کار شما را مانند هیچ چیز دیگری تغییر خواهد داد.» و ما کی هستیم که بحث کنیم؟
به توصیه های گودین توجه کنید، به خصوص اگر یک استراتژیست بازاریابی، یک کارآفرین یا صاحب کسب و کار هستید.
خلاصه اصل کوکی فورچون
حتی یک کارآفرین چهار ساله که اولین غرفه لیموناد خود را دارد، یک حقیقت اساسی در مورد تجارت را می داند: مهم نیست ایده شما چقدر خوب است اگر کسی در مورد آن نداند.
به عبارت دیگر، تنها راه اندازی غرفه خود کافی نیست.
با این حال، برنادت جیوا می نویسد، این دقیقاً همان کاری است که اکثر ما در تجارت انجام می دهیم.
او مینویسد: «ما ایده، محصول، نوآوریمان را میپذیریم، و انتظار داریم که افراد به آن توجه کنند. ما سعی می کنیم افکار مردم را تغییر دهیم (با استفاده از حقایق)، به طوری که بتوانیم کاری را که انجام می دهند (محصولات و خدمات ما را بخریم) تغییر دهیم.»
اما، امروزه، مردم انتخابهای بیشتری نسبت به آنچه واقعاً نیاز دارند، دارند و به آنها یک لوکس میدهد که اجداد ما هرگز نداشتهاند: آنها به سادگی میتوانند چیزهایی را که برایشان مهم نیست نادیده بگیرند.
«تغییر طرز فکر مردم و واداشتن آنها به عمل دیگر چندان آسان نیست.»
اینجاست که اصول کوکی فورچون وارد میشود. با استفاده از نمونههای بسیار معروف، کتاب نشان میدهد چرا کلید ایجاد یک کسبوکار عالی، ابداع یک کسبوکار عالی است. داستان برند—و سپس به توضیح چگونه می توانید آن را خودتان با تمرکز بر 20 کلیدواژه مهم بنویسید، ادامه می دهد.
بازاریابی جدید: یک خلاصه
طبق گفته برایان سولیس، تنها 71 شرکت از فهرست اصلی 500 فورچون که در سال 1955 گردآوری شده بود، امروز در آنجا باقی مانده اند.
دلیل؟
خب، همانطور که ست گودین بارها به ما نشان داده است، قوانین بازی بازاریابی در در همین حال، و فقط کسانی که واقعاً از درک این موضوع زحمت کشیدند هنوز در آن هستند.
در ابتدای کتاب، جیوا خلاصهای سریع از آنچه باید بدانید را ارائه میکند – با هدف کسانی که «خارج از حلقه» هستند:
• در حال حاضر جلب توجه و حفظ آن سخت تر است. ما اکنون در عصر انتخاب به سر میبریم، یعنی افراد میتوانند هر چیزی را که به سادگی با تغییر کانالها، پیمایش یا نصب Adblocker به سراغشان میآید نادیده بگیرند. جیوا میگوید: «از لحاظ تئوری، دسترسی به افراد آسانتر است، اما در واقع، تعامل با آنها سختتر است.»
• تبلیغات بازاریابی نیست. جیوا به خوانندگانش یادآوری می کند: «گسترش دو صفحه ای در روزنامه آخر هفته بازاریابی نیست. «توئیت تبلیغ شده بازاریابی نیست. یک بیلبورد در ایستگاه قطار بازاریابی نیست.»
• بازاریابی چیزی نیست که در پایان به آن توجه شود. زمانی کافی بود که بگوییم: «ما این را اختراع کردیم. حالا بیایید کسی را استخدام کنیم تا راهی برای فروش آن پیدا کند.» آن زمان خیلی گذشته است.
• بازاریابی واقعی در کاری که انجام میدهید و چرایی آن را انجام میدهید تعبیه شده است. بازاریابی به جای اینکه در انتها فقط به آن توجه شود، بخشی ارگانیک از کاری است که انجام می دهید و با ماموریت، هدف و ارزش های شما همسو است.
• توجه بازار برای تضمین موفقیت کافی نیست. فقط به این فکر کنید: کداک در سال 2012 اعلام ورشکستگی فصل 11 کرد. حتی اگر برای نسلها از مردم، گفتن «کداک» عملاً با گفتن «دوربین» مترادف بود، درست مانند گفتن «گوگل» امروزه مترادف با جستجوی اینترنتی است. . بازاریابی مدرن پویا است—و چیزی فراتر از بازاریابی است.
اصل کوکی فورچون
چند وقت پیش، سایمون سینک به طور اتفاقی ساده ترین و در عین حال قدرتمندترین ایده را به دنیا نشان داد چرا برخی از شرکت ها کار می کنند و برخی دیگر کار نمی کنند.
یعنی، اولیها کالاها را نمیفروشند (چه)، نه به روشی که این کالاها ساخته میشوند (چگونه)، اما داستانها را میفروشند (چرا ).
خب، این اساس چیزی است که برنادت جیوا آن را “اصل کوکی ثروت” می نامد.
او میگوید، هر ایده، هر نوآوری، هر محصول و خدمات دو عنصر دارد: کوکی و ثروت.
کوکی، در این قیاس، کالا، ابزار، محصول ملموس است. کوکی چیزی است که در ویترین مغازه می گذارید و دارای ارزش ثابتی است. کوکی چه است.
سپس، ثروت نیز وجود دارد، “بخش جادویی و ناملموس محصول یا خدمات، جایی که ارزش واقعی در قلب و ذهن مشتری نهفته است.”
جیوا توضیح میدهد: «بخت، داستان است، چیزی که باعث میشود مردم چیزی را احساس کنند. دلیل واقعی خرید محصول در وهله اول. این هدف، چشم انداز و ارزش های شما آشکار شده است. همچنین داستان و جهان بینی مشتریان به آنها منعکس شده است. ثروت به محصول یک ارزش اکتسابی یا یک ارزش درک شده متفاوت می دهد.»
به طور خلاصه، شانس چرا است.
شما از قبل می دانید که Jiwa به کجا می رود.
مردم کلوچههای ثروت را نمیخرند زیرا طعم بهتری نسبت به سایر کوکیها دارند: آنها آنها را به دلیل لذتی که در پایان غذا ارائه میدهند، میخرند.
به همین دلیل است که، اگر میخواهید یک شرکت بزرگ بسازید، پختن یک کوکی خوب فقط آغاز کار است: باید بیشتر انرژی خود را روی چیز دیگری متمرکز کنید، چیزی بسیار مهمتر – ایجاد ثروت بهتر.
داستان مزیت شماست (ساخت برند در مقابل فروش کالا)
یک بار جیسون فرید، یکی از بنیانگذاران Basecamp، گفت: “برندهای بزرگ آنهایی هستند که بهترین داستان ها را بیان می کنند.” “مطمئناً، محصولات و خدمات خوب مهم هستند، اما داستان ها چیزی هستند که مردم را با شرکت ها مرتبط می کنند.”
برنادت جیوا راه بهتری برای درک بیشتر این موضوع برای خوانندگانش دارد: از طریق دو معادله ریاضی بسیار ساده:
• محصول – معنی = کالا
• محصول + معنی = نام تجاری
به عبارت دیگر، تفاوت بین یک نام تجاری و یک کالا کاملاً ساده است: داستان. زیرا، در نهایت، داستانها این است که چگونه به هر چیزی معنا و اهمیت میدهید، و کسبوکارها نیز از این قاعده مستثنی نیستند.
این یک حقیقت ترسناک و تا حدودی دردناک است، اما با این وجود این حقیقت است: “محصول با بیشترین ویژگی ها و مزایا همیشه برنده نمی شود.”
جیوا میداند که این برخلاف چیزی است که شما در مدرسه یاد گرفتهاید، اما این بدان معنا نیست که حق با او نیست.
به این فکر کنید: دانشآموزانی که بهترین نمرات را دارند معمولاً بهترین مشاغل را ندارند و تقریباً مطمئناً بهترین زندگی را ندارند. (ما چند نمونه می دانیم، و کاملاً مطمئن هستیم که شما حداقل چند نمونه مشابه را نیز می شناسید).
خوب یا بد، هر روز افرادی که به اندازه کافی خوب هستند در زندگی موفق می شوند. و دلیل اصلی این است: خوب، آنها می توانند داستان بهتری را بیان کنند.
نتیجه گیری؟
این کالایی نیست که میفروشید – کیفیت، قیمت یا توزیع آن – مزیت رقابتی شماست. این داستان است: داستان مزیت شماست.
داستان برند چیست؟
برنادت جیوا می نویسد: «داستان برند چیزی بیش از یک روایت است.
«داستان فراتر از کپی در یک وب سایت، متن در یک بروشور، یا ارائه مورد استفاده برای ارائه به سرمایه گذاران است. داستان شما فقط آن چیزی نیست که به مردم می گویید. این چیزی است که آنها در مورد شما بر اساس سیگنال هایی که برند شما ارسال می کند، باور دارند. داستان یک تصویر کامل است که از حقایق، احساسات و تفاسیر تشکیل شده است، به این معنی که بخشی از داستان شما حتی توسط شما گفته نشده است.”
به عبارت دیگر، هر کاری که انجام میدهید – از کارمندانتان گرفته تا بستهبندی و نحوه برقراری ارتباط با مشتریانتان – بخشی از داستان برند شما است. روزهایی که داستان برند فقط یک شعار جذاب روی بیلبورد بود، گذشته است – داستان برند امروز پایه و اساس یک تجارت است، یک استراتژی بیخبر برای رشد آینده.
اما یک چیز دیگر: داستان نام تجاری نیز نیست چیزی که شما را صرفاً در ذهن شما ترغیب می کند. این چیزی است که شما را به صمیم قلب نزدیک می کند.
این احساساتی است که یک برند ایجاد میکند و پتانسیل آن را دارد که یک برند را از برند دیگر متمایز کند، به این دلیل ساده که مصرفکنندگان میتوانند عاطفی به آنها متصل شوند. به تعداد محدودی از مارک ها.
اگر به Jiwa اعتقاد ندارید، فقط یک مقایسه ذهنی سریع بین مایکروسافت و اپل انجام دهید.
کدام یک برند برتر است؟ و کدام یک نزدیک به قلب است؟
دلیل را می دانید.
بیست کلید برای یک داستان برند بزرگ
به گفته نویسنده آن، “اصول کوکی فورچون” “پایهای است که میتوانید بر اساس آن برند خود را متمایز کنید و با انواع مشتریان و مشتریانی که میخواهید به آنها خدمت کنید، ارتباط عاطفی برقرار کنید.”
به عبارت تئوریک تر، “یک چارچوب ایجاد برند و استراتژی ارتباطی متشکل از بیست کلید است که به شما امکان می دهد داستان برند خود را از درون به بیرون بگویید.”
و اینها بیست کلید هستند:
1. حقیقت
حقیقت، به معنایی که Jiwa از آن استفاده میکند، فقط «مجموعهای از حقایق، ارقام، و ارزشهای تغذیهای که روی بستهبندی شما چاپ میشود» نیست. این یک “درک واقعی از تجارتی است که در آن هستید.”
و این، به قول جیوا، “اغلب ارتباط کمتری با محصولی که میفروشید یا خدماتی که ارائه میدهید دارد و بیشتر به احساساتی که برند شما برمیانگیزد.”
بنابراین، از خود بپرسید: واقعاً در چه کسب و کاری هستید؟ مشتریان شما از شما چه می خواهند و چه احساسی دارند؟
به خاطر داشته باشید: شما یک پخش کننده موسیقی 32 مگابایتی نمی فروشید، بلکه 1000 آهنگ را در جیب خود می فروشید. و شما ماشین نمی فروشید، بلکه هیجان (پورشه) یا ایمنی (ولوو) را می فروشید.
2. هدف
این چرا است: چرا در تجارت هستید؟ اگر قرار است پول دربیاورید، این احتمال وجود دارد که هرگز برندی عالی بسازید.
شما در این کسب و کار هستید زیرا می توانید کاری را انجام دهید که هیچ کس دیگری نمی تواند انجام دهید، مانند ارضای کنجکاوی همه (Google) یا تحویل تیغ از طریق پست (کلوپ Dollar Shave).
هدف خود را به اشتراک بگذارید و مطمئن شوید که به آن وفادار میمانید.
3. چشم انداز
کسب و کار شما چه تأثیری بر آینده خواهد داشت؟ چه اتفاقی می افتد به دلیل وجود شما؟ چگونه می توانید از این چشم انداز در اجرای روزمره کسب و کار خود حمایت کنید؟ تغییراتی که کسب و کار شما ایجاد می کند چگونه احساس و سپس اقدام مشتریان شما را تغییر می دهد؟
دیدگاه شما همیشه در مورد تغییر است: چه بخش کوچکی از جهان باشد، چه کل جهان، اگر نمی خواهید آینده را به مکان بهتری برای حداقل کسی تبدیل کنید، نمی توانید یک برند بسازید (که شما نیستید).
4. مقادیر
ارزشها پاسخ این سؤال هستند، “به چه چیزی اعتقاد داری؟” فهرستی تهیه کنید—هیچ پاسخ درست یا غلطی وجود ندارد.
و هنگامی که موفق شدید، این را از خود بپرسید: چگونه باورهای خود را به دنیا و مشتریان خود نشان می دهید؟ آیا ارزشهای شما در خدماتی که ارائه میدهید و لحنی که در محتوای خود استفاده میکنید دیده میشود؟
اگر چشم انداز مربوط به آینده است، ارزش ها مربوط به حال هستند: دنیا برای شما که در اینجا هستید چگونه بهتر است؟
5. محصولات و خدمات
همانطور که در بالا اشاره کردیم، یک محصول یا خدمات بدون معنی یک کالا است. برای اینکه آن را بیشتر کنید، داستان چگونگی شکلگیری ایده و اهمیت آن را بگویید، به عنوان مثال، چرا جهان به محصول یا خدمات شما نیاز دارد.
از داستان خود برای متمایز کردن محصول خود از رقبای خود استفاده کنید.
6. افراد شما
اگر فقط برای مهارت استخدام می کنید، به اندازه کافی خوب استخدام نمی کنید: بالاخره ورنر فون براون یکی از بزرگترین دانشمندان تاریخ بود، اما نازی بود. اگر ناسا او را امروز استخدام می کرد، تقریباً همه آن را بایکوت می کردند.
چه کسی را استخدام میکنید و او چه چیزی را معرفی میکند، بسیار مهم است. افراد شما باید در داستان شما جای بگیرند. در غیر این صورت، آنها افراد شما نیستند.
7. ارزشی که شما تحویل می دهید
واقعاً چه چیزی می فروشید؟ شما کمتر شبیه رقابت ها هستید؟ چرا مشتریان برای خرید از شما از خیابان عبور می کنند؟ باز کردن و استفاده از محصول یا تجربه خدمات شما چه احساسی در مشتریان ایجاد می کند؟
اینها سوالاتی هستند که Jiwa از شما میخواهد برای درک ارزشی که ارائه میدهید از خود بپرسید. ارتباط کمی با قیمت دارد و ارتباط زیادی با راحتی، زمان، میانبرها و غیره دارد.
8. نام و شعار
همانطور که به خوبی می دانید، یک نام عالی بازی را تغییر می دهد. اگر نایک تا به امروز نام اصلی خود—Blue Ribbon Sports—را حفظ می کرد، به همین اندازه موفق می شد؟ آیا بدون «فقط انجامش بده» به یکی از بزرگترین شرکتهای جهان تبدیل میشدند. ” شعار؟
احتمالا نه.
نوبت شماست.
9. محتوا و کپی
امروزه، اگر اصیل نیستید، احتمالاً کمی بیشتر از هیچ کس هستید. این بیش از هر چیز در مورد محتوا و کپی شما صدق می کند – کلمات شما، صدای شما، بلندگوهای شما که به سمت مخاطبان شما هدایت می شود.
یک راه عالی برای درک اینکه آیا اصیل هستید این است که این سوال ساده را از خود بپرسید: “آیا می توانید لوگو را از وب سایت یا مطالب بازاریابی خود حذف کنید و آن را با لوگوی یک رقیب جایگزین کنید؟”
اگر پاسخ “بله” است، همه چیز را تغییر دهید.
10. طراحی
امروزه همه چیز طراحی شده است. بنابراین، درست مانند محتوا و کپی خود، باید کاری انجام دهید که برجسته شوید.
اگر یک تصویر ارزش هزار کلمه را دارد، پس طراحی شما میتواند باعث شود مردم از نظر عاطفی حتی بیشتر از کلمات شما به محصول شما وابستگی پیدا کنند.
بنابراین، از خود بپرسید که طراحی شما (رنگها، لوگو، بستهبندی) چه ارتباطی با برند شما دارد؟ و این پاسخ را با داستان خود همگام کنید.
11. اقدامات شما
همانطور که در بالا گفتیم، داستان برند بسیار بیشتر از یک نام و یک شعار است. در قرن 21st، همچنین چیزی فراتر از طراحی، محتوا و کپی، کالاها و خدمات است… این تقریباً هر کاری است که شما انجام می دهید.
فقط به این روش فکر کنید: آیا چیزی از یک شرکت وگان میخرید که صاحب و کارمندان آن در مکدونالدز جشن میگیرند؟
12. تجربه مشتری
تجربه مشتری شامل همه چیزهایی است که وقتی مردم با نام تجاری شما روبرو می شوند اتفاق می افتد. قبلاً خارج از قلمرو شما است – اما به این معنی نیست که نمیتوانید کاری برای هدایت آن انجام دهید.
از خود بپرسید که میخواهید چه نوع تجربهای را به مشتریان خود ارائه دهید و سپس به نحوه ارائه آن فکر کنید.
اگر به مشتریان خود احساس خوبی بدهید، آنها این احساس را با دیگران به اشتراک خواهند گذاشت. آنها در واقع همه احساسات خود را به اشتراک خواهند گذاشت، پس مراقب باشید.
13. قیمت و کیفیت
اکنون، مشتریان از نشانگرها برای تشخیص نوع مخاطبی که میخواهید جذب کنید استفاده میکنند. قیمت و کیفیت دو مورد از فوری ترین نشانگرها هستند.
اگر می خواهید با داستان خود ارتباط تجملی برقرار کنید، پس ارزانتر از رقبای خود اشتباه است (به جیمی چو فکر کنید). با این حال، اگر می خواهید مقرون به صرفه بودن را در میان بگذارید، هدف شما این است که تا حد امکان ارزان باشید.
البته، قیمت با کیفیت همراه است: اگر کیفیت را در قبال پول ارائه نکنید، گرانتر از رقبای خود بی معنی است، اینطور نیست؟
14. موقعیت ادراک
اجازه دهید یک بار دیگر از شما بپرسیم: کمترین رقبا را چگونه دارید؟ داستان خود را بر این اساس بسازید زیرا به این ترتیب می توانید از رقبای خود متمایز شوید.
شما میخواهید مشتریانتان محصول شما را منحصر به فرد بدانند و آن را با چیزی بزرگتر و جهانیتر مرتبط کنند.
به عنوان مثال، وسپا نماد آزادی است — و به دلیل این تصور میفروشد.
15. توزیع
ما در بالا به Dollar Shave Club اشاره کردیم و این فرصتی است که یک بار دیگر به آن اشاره کنیم. تیغ های آنها چیز جدیدی نیست. توزیع آنها (از طریق اشتراک و پست) است.
این همان چیزی است که شما نیز می خواهید: ارسال سیگنالی به مشتریان در مورد نام تجاری خود از طریق مدل توزیع خود.
یک اشتباه که باید به هر قیمتی از آن اجتناب کنید، واسطه است: قرن ما قرن شبکه سازی و روابط مستقیم است.
هرچه شخصیتر شوید، مشتریان بیشتری پیدا میکنید.
16. مکان
گوگل میخواست شعبهای در برلین باز کند، اما برلینیها بهطور معروفی ضد سازمانها و شرکتها هستند. به همین دلیل – و به دلیل اعتراضات بسیار زیاد – Google مجبور شد عقب نشینی کند.
هنگام انتخاب مکان برای کسبوکارتان اشتباه مشابهی را مرتکب نشوید: حتی مکانهای شما باید با داستان شما همخوانی داشته باشند.
یک بوتیک لوکس در منطقه ای با نرخ بیکاری بالا رشد نمی کند و احتمالاً فروش مقرون به صرفه در سیلیکون ولی ایده خوبی نخواهد بود.
17. فراگیر بودن یا کمیابی
دو راه برای موفقیت وجود دارد: یا تودهها را جذب میکنید، یا برای گروهی از مردم با جهانبینی خاص.
در مورد اول، میخواهید به مردم این احساس را بدهید که انگار بخشی از جمعیت هستند. در مورد دوم، میخواهید برعکس این احساس را در آنها ایجاد کنید: انگار که منحصر به فرد هستند.
اما هر کاری که انجام میدهید، ثابت باشید: اگر میخواهید از همهجا به کمبود جهش کنید یا بالعکس، احتمالاً سفر خواهید کرد.
البته، چیزی وجود ندارد که یک داستان خوب آن را پوشش ندهد – اما بهتر است از قبل یکی را آماده کرده باشید.
18. انجمن
نام تجاری شما نه تنها با داستان شما، بلکه توسط افرادی که آن داستان را می خرند نیز تعریف می شود.
«طرفداران LEGO، جامعه LEGO. آنها تعریف می کنند که لگو چیست.» یورگن ویگ نادستورپ می گوید که به خوبی می داند که لگو بزرگتر از آن است، صرفاً به این دلیل است که افرادی که آن را خریداری می کنند در داستان آن شرکت می کنند.
مهمترین داستانهای برند، آنهایی هستند که توسط مشتریان یک شرکت به اشتراک گذاشته میشوند. به این فکر کنید که چه چیزهایی را می توانید به داستان خود اضافه کنید تا مشتریان خود را برای تبدیل شدن به یک انجمن تشویق کنید.
19. شهرت
همانطور که احتمالاً از تجربه میدانید، بین آنچه که مردم در مورد شما وقتی در اتاق هستید و آنچه در مورد شما وقتی در اتاق نیستید میگویند تفاوت وجود دارد.
خب، در مورد نام تجاری شما هم همینطور است: شهرت بر اساس صداقت ایجاد می شود و صداقت از شما شروع می شود.
به این فکر کنید که دوست دارید مشتریانتان در مورد محصول شما چه بگویند، و سپس در مورد اینکه چگونه می توانید به آن دست پیدا کنید.
عبارت کلیدی: الهام بخشیدن به وفاداری.
20. واکنش و رسیدن
دوست دارید مشتریان به برند شما چه واکنشی نشان دهند؟ نظرات پنج ستاره، بازخورد عالی در مورد خدمات، یا توصیه هایی به دوستان؟ هیچ پاسخ درست یا غلطی وجود ندارد، اما، بار دیگر، کلید وفاداری است.
اگر به استارباکس وفادار باشید، بیشتر از آن چیزی که برای آن پول پرداخت می کنید، قهوه دریافت خواهید کرد. به همین دلیل است که 25 درصد از مشتریان استارباکس قهوه خود را با کارت وفاداری از پیش بارگذاری شده خریداری می کنند.
چه فرصت هایی را به مشتریان خود می دهید تا وفاداری خود را به برند خود نشان دهند؟ در ازای آن چه چیزی دریافت می کنند؟
درسهای کلیدی از «اصل کوکی فورچون»
1. اصل کوکی فورچون
2. مزیت شما کالای شما نیست، بلکه داستان شماست
3. خلاصه ای از بیست کلید جیوا برای یک داستان برند بزرگ
اصل کوکی فورچون
همه ما کوکیهای ثروت میخواهیم، اینطور نیست؟
اکنون، این را از خود بپرسید: چرا ما کوکیهای ثروت میخواهیم؟
آیا آنها بهترین کوکی ها هستند؟ خوشمزه ترین ها؟ شکلاتی ترین ها؟
بیتردید اکثر مردم میگویند که این هیچکدام نیست: به زبان ساده، ما کوکیهای ثروت را نه به خاطر کوکی، بلکه به خاطر ثروت دوست داریم.
برنادت جیوا می گوید که همین اصل باید پایه و اساس همه تجارت باشد. از آنجا که مردم کالا را نمی خرند – داستان پشت آن را می خرند.
مزیت شما کالای شما نیست، بلکه داستان شماست
در دو معادله، نقطه برنادت جیوا به این صورت است:
• محصول – معنی = کالا
• محصول + معنی = نام تجاری
به عبارت دیگر، لازم نیست در مورد محصول خود بهترین باشید: فقط باید “به اندازه کافی خوب” باشید. این داستانی است که شما به محصول خود می چسبانید که به آن اهمیت و معنا می بخشد و می تواند آن را چیزی فراتر از یک کالا، یعنی یک نام تجاری کند.
و “برند” روشی متفاوت برای گفتن “یک شرکت موفق آینده دار” است.
خلاصه ای از بیست کلید Jiwa برای یک داستان برند بزرگ
برنادت جیوا فکر می کند که شما باید داستان خود را بر اساس این بیست پایه بسازید:
حقیقت، چشمانداز، ارزشها، محصولات و خدمات، افراد شما، ارزشی که ارائه میدهید، نام و عنوان، محتوا و کپی، طراحی، اقدامات شما، تجربه مشتری، قیمت و کیفیت، ادراک، توزیع، مکان، حضور در همه جا یا کمبود، جامعه، شهرت، واکنش و دسترسی.
البته برخی از آنها مهمتر از دیگران هستند و بسته به کسب و کار شما، برخی ممکن است اهمیت کمی داشته باشند، اما هیچ کدام بی ربط نیست.
با این حال، جیوا می گوید که کلیدها دستوری نیستند: آنها نقطه شروع شما هستند. اما نادیده نگرفتن آنها در نهایت به شما کمک می کند تا ارتباط عاطفی با مشتریان خود ایجاد کنید – و دقیقاً با مشتریانی که می خواهید به آنها خدمت کنید.
این خلاصه را دوست دارید؟ ما از شما دعوت می کنیم برنامه 12 دقیقه ای برای خلاصه ها و کتاب های صوتی شگفت انگیزتر.
نقل قول های اصل کوکی فورچون
شغل شما نیست، پس فقط برای ساختن یک چیز عالی، بلکه به اندازه کافی برای گفتن بهترین داستانی که می توانید در مورد آن بگویید اهمیت دهید. برای توییت کلیک کنید
هیچ یادآوری بیشتری وجود ندارد قدرت واکنش مشتری نسبت به خطوط فروشگاه اپل در روزهای منتهی به عرضه محصول جدید. برای توییت کلیک کنید
در حال حاضر به دست آوردن و حفظ توجه دشوارتر است. ما در عصر انتخاب زندگی میکنیم، زمانی که مردم میتوانند در آن حرکت کنند، تبلیغات را نادیده بگیرند، کانال را تغییر دهند و اگر بخواهند از بازاریابی شما اجتناب کنند. برای توییت کلیک کنید
استیو جابز 32 مگابایت به ما نداد پخش کننده موسیقی. او 1000 آهنگ در جیب ما داد. او با ما تماس تصویری نداشت. او به ما FaceTime با پدربزرگ داد. اپل با تبدیل شدن به بخشی از داستان ما برای همیشه احساس ما را نسبت به فناوری تغییر داد. برای توییت کلیک کنید
مردم کاری را که شما انجام می دهید نمی خرند. آنها می خرند که چه احساسی به آنها می دهد. برای توییت کلیک کنید